النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

یه روز قشنگ و به یاد موندنی با سوژین و ویانا

سلام عشق مامان   چند روز پیش من پیش خاله شقایق کار داشتم و صبح رفتیم خونشون. تو و سوژین تو اتاقش شروع به بازی کردین. اما سوژین خیلی سخت اسباب بازیهاشو به تو میداد. تو هم هی غر میزدی و از من میخواستی تا برات بگیرم. تا تو به یه چیزی دست میزدی اون زود ازت میگرفت و تو ناراحت میشدی اما برای داشتنش نمیجنگیدی. بعدش ویانا هم اومد و سه تایی شروع به بازی کردین. تو با هر دوشون خیلی راحت کنار میومدی و دعوا نمیکردی! اما ویانا و سوژین دوتایی کلی دعوا کردن و کار به جاهای باریک میکشید. تو میترسیدی و میومدی تو بغلم. تا حالا از نزدیک ندیده بودی دو تا از دوستات اینجوری با هم دعوا کنن و جیغ بزنن.   بعدش هم کلی تو پله ها بالا و پایین کردی...
26 ارديبهشت 1391

دوچرخه ات مبارک عزیز دل مامان

من و بابا سعید میخواستیم برای عیدی برات دوچرخه بخریم که نشد. هفته ی پیش تو توی بغلم خوابت برده بود.توی ماشین موندیم و بابا سعید رفت برات دوچرخه خرید. وقتی رسیدیم خونه بردیم بالا و بابا سعید تو حموم برات شستش.   بعدش هم شروع کردی به بازی کردن.   اینم دو تا عکست           ...
26 ارديبهشت 1391

مامان عاشقتم

    روز مادر به همه ی مامانای مهربون مبارک     عاشقتم حتی وقتی که عصبانیم میکنی عاشقتم وقتی بهم میخندی عاشقتم وقتی باهام بازی میکنی عاشقتم وقتی برات مهمه که من هم میوه دارم تا بخورم یا نه عاشقتم وقتی ژست میگیری تا ازت عکس بندازم عاشقتم وقتی کمکم خونه تمیز میکنی عاشقتم وقتی میبینم اینقدر بزرگ شدی و من بعضی وقتا یادم میره باهات مثل خانمها رفتار کنم عاشقتم وقتی هی میگی دستشویی اما میبرمت و جیش نمیکنی عاشقتم وقتی برام از بازی کردن تو پارک تعریف میکنی عاشقتم وقتی با هم میریم بیرون و تو ماشین اذیتم نمیکنی عاشقتم وقتی بیست دقیقه مسواک میزنی عاشقتم وقتی گرسنه ات میشه و پلو میخوای عاشقتم وقتی ...
26 ارديبهشت 1391

بقیه ی عکسا

  عکس سیزده بدر ( النا و سروینا)     اراک خونه ی مامانی جون     پارک نزدیک خونمون تو اصفهان.           قرار النا با دوستای اصفهانی تو بوستان سعدی اصفهان     تولد آروین پسر عموی النا ( 22 فروردین)         عکسهای ترکیه ( ارئیبهشت 91)                                       بابا سعید . عمو برونو و النا جونم ...
13 ارديبهشت 1391

بعد از یه مدت طولانی برگشتیم

سلام به همه ی دوستان گل من و النا جونم ممنونم از اینکه به ما سر زدین و جویای احوالمون بودین. ما خیلی این چند وقته درگیر بودیم . همش تو راه تهران اصفهان بودیم. یه سفر کوتاه هم برای کاری رفته بودیم ترکیه. بازم از تک تکتون ممنونم و تک تکتون رو دوست داریم.   تو این مدت طولانی که نبودیم اتفاقات زیادی افتاد. هفته ی اول سال ٩١ رو تهران بودیم و مشغول به عید دیدنی. بعدش برگشتیم اصفهان چون کار شروع شده بود. دو روز بعدش عموی سعید فوت کرد و برگشتیم تهران. خدا همه رفتگان رو رحمت کنه.   چند روز بعد از اینکه برگشتیم اصفهان با مامان و بابام اینا قرار گذاشتیم و رفتیم اراک خونه ی مامان بزرگ . بابا بزرگم. بعدش دوباره برگشتیم اصفهان....
13 ارديبهشت 1391
1